سلنا سلنا ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره
سانیارسانیار، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

ماه خونه ما؛ سلنا

بدون عنوان

دخترم دیشب ساعت ١٠ شب رفت عید دیدنی. رفت و با سیمین جون و خواهرش آشنا شد ... دخترم ماشاءالله کلی روابط عمومی اش خوب هست و با خنده ها و ذوق هاش دلبری کرد و اومد خونه زود تو بغل مامانیش خوابید. صبح هم که مثل یک گنجشک کوچولو تو پتو گرم و نرمش لالا کرده بود که رسوندیمش!!!!! دلم امروز خیلی آروم تر بود !!!! دخترم ! نخودی !!! ماه پری! ناز عسلی دوست دارم هزار تا ...
18 فروردين 1392

يك تكه از قلبم بيرون از بدنم زندگي ميكند!

مادر بودن زيباست هست و سخت ! مادر بودن دلنشين هست ولي اما دارد! مادر كه باشي روز قبل از تنها گذاشتن كودكت غصه ميخوري، غذا نميخوري،نميخوابي، اشك ميريزي و شب تا صبح نميخوابي! مادر كه باشي لحظه ها را به ساعت و ثانيه تقسيم ميكني و دانه دانه دور مي اندازي! مادر كه باشي زير باران بهاري ميدوي! زيبايي باران را نميفهمي ديگر! ميترسي، كه كاش كاش زودتر برسي! مادر كه باشي هزار فكر بد يكجا ميآيد و روح و روانت را آلوده مي كند! مادر كه باشي!!! هر چقدر هم كه بنويسم تا خودت مادر نباشي نميفهمي چه ميگويم ؟ مادر بايد باشي تا جمله نگفته ، غصه ات بگيرد ، دلت بلرز و اشك در چشمانت حلقه بزند! مادر باشي جمله هاي بريده و ناتمام...
17 فروردين 1392

دخترم خانم ترين هست! ميدونم !!!!

(مطلب رو از وبلاگ ماهور جان گرفتم ) این 25 مورد خلاصه آدابی است که کودک تا 9 سالگی باید یاد گرفته باشد: 1- هنگامی چیزی را می‌خواهی بگو: "لطفا". 2- هنگامی چیزی به تو می‌دهند، بگو: "متشکرم." 3- هنگامی که بزرگترها با یکدیگر حرف می‌زنند، میان حرف آنها نپر، مگه اینکه مسئله‌ای فوری مطرح باشد. آنها حواس‌شان به تو هست و وقتی حرف‌شان تمام شد به تو پاسخ خواهند داد. 4- اگر لازم است که توجه کسی را فورا جلب کنی، گفتن عبارت "ببخشید" مودبانه‌ترین راه برای وارد شدن به مکالمه است. 5- اگر کوچکترین تردیدی درباره انجام کاری داری، اول از پدر و مادر اجازه بگیر تا بعد پشیمان نشوی. ٦.- دیگر...
6 اسفند 1391

دختر ظريفم :)

دخترم رو بردبم واسه چكاپ پايان 5 ماهگي. اقاي دكتر گفت: خيلي وزن نگرفته ، ني ني تون ظريفه آخه !! ديگه به نونوم قطره آهن داد و گفت كه غذاي كمكي رو شروع كنم ! دخترم ديگه غذا خور شده ( بابابزرگ ميگفت : جگر بگيرم كباب كنم آبش رو بخوره قوي بشه ) واي واي قد قد قدا قد قد قدا تو رو به خدا سلناي ريزه ميزه ببين چقدر عزيزه دلتون مياد !!!!!! اينم از چكاپ و داستان امروز ! راستي عكس نونوم رو روي ترازو ببينين اينم در حال اندازه گيري قد شلوار قرمزي :) بدو بيا بغل ماماني يك بوس بده ...
5 اسفند 1391

دختري كه برايم ميخندد و با گريه ام اشك ميريزد

من تو را دارم . تو كه برايم ناز مي كني و ميخندي، تو كه خنده هايت هواي دلم را بهاري ميكند و شكوفه ها را درزمستان از خواب بيدار ميكند، اما نميدانستم ، نمي دانستم كه وقتي صداي گريه ام را بشنوي ، حتي در خواب برايم ناراحت ميشوي و غصه ميخوري من تو را دارم ، تو براي مني بهترينم     بدو بيا بغل ماماني يك بوس بده ...
3 اسفند 1391

گردشهاي دو نفري:)

من و سلنا جون از ديروز شروع كرديم كه موقع ظهر كه افتاب پهن شده رو زمين و همه جا رو حسابي گرم كرده بريم با هم گردش و پياده روي توي پارك نزديك خونه (به قول بابايي حياطمون ). آره ديگه كالسكه رو بر ميدارم اين عسل كيجو رو ميزارم توش و ميريم توي پارك . چند دور پياده روي و البته امروز خريد هم كرديم با هم . ديروز يك خانمي اومد گفت : واي جوراب دخترتون افتاده بود من برداشتم (تكرار داستان سيندرلاي من ) بدو بدو رفتم گرفتم . بعدش يك مامان بزرگ اومد با نوه اش به اسم الينا ، كلي صحبت كرديم و البته دخترم اون موقع خواب بود. وقتي سلنا توي پارك شير ميخوره چون آفتاب بهش ميخوره و دوست داره چشماش رو ببنده چند دقيقه اي نميگذره كه ماماني ميبينم بله سفيذبرف...
2 اسفند 1391

زنبوره ميگه بيز و بيز و بيز

  يكي از لباس هاي دخترگلي مارك به آوران مدل زنبوري هست. داشتم روش رو ميخوندم كه به جاي ويز و ويز نوشته بيز بيز منم شروع كردم براي سلنا گلي شعر خوندن و اينكه زنبور ميگه بيز و بيزو بيز! گفتن ما همانا و دختر فينگيل پستونك به دهن صداي بز بيز دراوردن همان. چقد خوشگلي! چقد خوشملي!چقد عسملي! چقد نازمي!چقد جيگملي! پينگول مامان به زودي عكس ميزارم نگران نباشيد ...
28 بهمن 1391

سيندرلا ! جوراب به پا:)

ديشب با بابايي رفتيم پاساژ گردي ، اول بغل من بودي و بعدش بابايي . رفتيم توي يك مغازه كه فروشنده يهو گفت: واي دختر خانم شما چرا يك لنگه جوراب تو پاش نيست؟ نيگا كرديم بله ! گفتم دختر ما سيندرلاست آخه ! هميشه تو خونه يدونه جورابش رو در مياره !ولي بيرون الان هم كه دارم مينويسم باز گندمك يدونه جوراب پاشه! سلنا گل تو گلدون خونه ما جوراب به دست ، جوراب به پا مامان ميخنده به كاراش حرف ميزنه اون باهاش سيندرلا جان! هر دو رو بكن به پاهات يخ نكنه ريشه هات!   پي نوشت: درسته شاعر نيستم ولي خوب دوست دارم واسه دختريم شعر بگم ، هركي مسخره كنه الهي سوسك بشه ...
27 بهمن 1391