ماه خونه ما؛ سلنا

میخواستم بعد مدتها واسه سلن موقع خواب کارتون بزارم ببینه ، ما دو تا قسمت از کارتون لولا و چارلی رو بیشتر نداریم بهش گفتم : سلن لولای خورشید اشعه داره رو رو بزارم یا .............یا هنوز داشتم فکر میکردم که اون یکی قسمت داستانش چی بود که خودش زودی گفت : اونی که لولا موهاش رو کوتاه میکنه رو بزار .... من واقعا مات مونده بودم  ...

دیگه سلنا دوست داره شبا واسه مامانی داستان تعریف کنه و منو بابایی هم با دقت گوش میدیم. یک دختر کوچولو بود ، دختر خوبی بود. موهاش رو شونه میکرد. مامانش رو دوست داشت و حرف مامانش رو گوش میکرد.  مامان جونش رو بغل میکرد. جمله بندی ها همگی درست و بر اساس یک تفکر منطقی داستان رو پیش می برد. عاشقتم مامانی  ...

مامانی باز داره میره تو کار لیست کردن ، تازگی ها فهمیدم که همیشه دوست دارم یک لیست داشته باشم واسه کارهایی که میخوام انجام بدم یا حتی مهمتر واسه شما یا با شما اون کارها رو انجام بدم ... در حال حاضر ، 1. هفته ای یک غذا از بین این غذاهای جینگولی درست کنم که فقط در حد ذخیره تصویر باقی نمونه و بالفعل بشه. 2. واسه سلنا با کاغذهای رنگی و نمیدونم چه نوع هن ربایی اشکال هندسی بسازم . 3. یک شعر الفبای خوب پیدا کنم تا سلن الفبا رو هم یاد بگیره آخه داره علاقه نشون میده 

مامان اون داستان رو بگو که میگه : جیگرم جیگرم ، عمه زا هست ، ببعی !!! دیگه کی بود؟  من : فامیل دور ، دیوی ، مجری آها آره مرجی

سلنا جون داری چی کار میکنی ؟ مامانی دارم زندگی میکنم دیگه اِا

  سلن رو بردم پاک ، جوراب و کفشش رو در آورده و لختی لختی توی چمنها راه میره این اخلاقش دیگه به مامانش رفته :) ............................... دارم فکر میکنم اینقدر خانمی که اصلا شیطنت موشانه نداری مامانی فدات 

  ..................................................... ...

دخترم مریض فین کردن هم یادش رفته منم غصه میخورم  ...

    سلنا میدونی کانگورو چی میخوره؟ خیار ، کاهو سبزی مثل ببعی ها  سلن گلی : نه مامانی ، ببعی علف میخوره  مامانی : گرگه چی میخوره؟ چی میخوره؟  گوشت .... آدم میدونی چی میخوره ؟ اصلا میدونی آدم کیه ؟ آدمک توی نقاشی آدم هست دیگه نمیدونی مامانی  ...