ماه خونه ما؛ سلنا

قرار شد شام بابا ما رو مهمون کنه ، گفتم بزار سلنا انتخاب کنه کجا بریم ، اونجایی که فضای بازی کودک داره رو انتخاب کرد  و صورتش رو نقاشی کردن و کلی بهش خوش گذشت ، اما ... اما از همون وقت ما رو هلاک کرده که آشپرخونه رو تعطیل کنیم و فقط بریم همون جا شام و نهار و حتی صبحانه خداااااااااااااااا ...

مامان فلپ جک غذاش چی بود؟ یادم نیست سلنا ، یادت بیاد دیگه !!! آها ابنیات  من آبنبات میخوام.  سلنازی آبنبات و شکلات شبیه هم هستن دیگه شمام که دوست نداری . نه مامانی آبنبات آبنبات ، شکلات شکلات  ...

مامان واسم داستان سلنای گرگرو تعریف کن. یعنی چه داستانی ؟ داستان دختری که گریه میکرد همش دیگه 

سلنا داره با دستگاه های بدن سازی تو پارک بازی میکنه ، من میگم : سلنا جون مواظب باش. سلنازی : مامانی نگران نباش ...

توی پارک یک خانومی نون دستش هست ، سلنا بلند میگه : مامانی خانومه نون داره و اون خانوم هم با لبخند یک تکه بهش تعارف میکنه .سلنا نون رو میگیره و بلافاصله میگه : وای چه خانوم مهربونی  ...

دیروز یک دسته نرگس زیبا واسه سلنا جون و باباییش خریدم. کلی با این گل بازی کرد بردش پارک و تابش داد و  از سرسره ردش کرد پایین. آخرش هم کمر دسته گل شکست .  پایان خوشی نداشت میدونم  ...

ماجراهای موقع خواب همچنان برقرار و پررونق است ، دخترم از من میخواد که واسش داستانهایی تعریف کنم که شخصیت اولش سلنا نام داره ، ازم میخواد از درباره دختر قد داراز ( علی رغم تاکید من به گفتن قد بلند ) صحبت کنم. 

میخواد بره بخوابه ، اما  بله یک اما بزرگ داره ، خانوم گلی پیرهن پری با پالتو و کیف جینگولی و چترکیتی مورد علاقه اش تشریف میبره رختخواب  من و باباش  ...

دختری که عصری با مامانش توی هوای خوب بارونی (نم نم ) قدم میزنه و میاد خونه. البته با یک چتر طرح کیتی درحالی که با اطمینان کامل میگه :هرکی چترش کیتی هست حتما اسمش هم سلنا هست ، آدم یک گاز خوشمزه از لپش بگیره و بوسش کنه، چی میشه .............. ...