اولین داستان :)
دیگه سلنا دوست داره شبا واسه مامانی داستان تعریف کنه و منو بابایی هم با دقت گوش میدیم. یک دختر کوچولو بود ، دختر خوبی بود. موهاش رو شونه میکرد. مامانش رو دوست داشت و حرف مامانش رو گوش میکرد. مامان جونش رو بغل میکرد. جمله بندی ها همگی درست و بر اساس یک تفکر منطقی داستان رو پیش می برد. عاشقتم مامانی ...