سلنا سلنا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
سانیارسانیار، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

ماه خونه ما؛ سلنا

به استقبال تابستان ميرويم

  هوف و هوف و هوف چه داغه هوا سوخته زير نور تَنِ كوچه‌ها! * خواب و خواب و خواب ابرا خوابيدن! اون بيچاره‌ها خشك و بي‌آبن! تاب و تاب و تاب تابستان زيباست با بابا جان و با مامان زيباست! * قاه و قاه و قاه هِر و هِر و هِر با هم مي‌خنديم ما زيركولر ...
2 تير 1392

بهار اومد با يه بغل جوونه :)

صدا همون صدا بود صدای شاخه ها و ریشه ها بود بهار بهار چه اسم ِ آشنایی صدات میاد اما خودت كجایی؟ وا بكنیم پنجره ها رو یا نه؟ تازه كنیم خاطره ها رو یا نه؟ بهار اومد لباس ِ نو تنم كرد تازه تر از فصل ِ شكفتنم كرد بهار اومد با یه بغل جوونه عیدو آورد از توو كوچه توو خونه حیاطِ ما یه غربیل باغچه ی ما یه گلدون خونه ی ما همیشه منتظر ِ یه مهمون بهار بهار یه مهمون ِ قدیمی یه آشنای ساده و صمیمی یه آشنا که مثل ِ قصه ها بود خواب و خیال ِ همه بچه ها بود یادش بخیر بچگیا چه خوب بود حیف که هنوز صبح نشده غروب بود آخ که چه زود قلکِ عیدیامون وقتی شکست باهاش شکست دلامون بهار اومد برفارو نقطه چین کرد خنده به دلمردگی ِ زمین کرد چقد دلم فصل بهارو دوست دا...
22 فروردين 1392

واسم بخون ماماني :)

توو هر نفس كه میخوام بگم كه خیلی تنهام توو قطره های اشكام چشام تو رو میبینه توو اوج عشق و احساس دلم كه خیلی تنهاس وقتی كه یادت اینجاس چشام تو رو میبینه هر طرف كه میرم چشام تو رو میبینه از دلم شنیدم عاشق شدن مینه وای اگه نباشی بدون تو میمیرم من دوباره میخوام كه از تو جون بگیرم توو اون چشای مهربون كنار خاطراتمون هر جا دلم میگه بمون چشام تو رو میبینه یاد تو همراه منه این خود عاشق شدنه هر شب كه بارون میزنه چشام تو رو میبینه ...
7 اسفند 1391

سلام سلام

سلام سلام سلام سلام همگی سلام همگی سلام ای زندگی سلام ای زندگی سلام ای عزیزای دلم یه روزی ایوون از پرستوها پر میشه باز ای عزیزای دلم یه روزی سبزه رو باغچه ها چادر میشه باز ای عزیزای دلم دوباره غصه ها از دلامون رونده میشن ای عزیزای دلم یه روزی غزلای مهربون خونده میشن سلام سلام سلام سلام همگی سلام همگی سلام ای زندگی سلام ای زندگی سلام
3 اسفند 1391

خنده شده تو اين روزا كار من :)

خبر دارم یار میاد محرم اسرار میاد دل تو دلم نیس چکنم دلبر و دلدار میاد اون گل خندون میاد عزیز تر از جون میاد قشنگترین روز واسه من روزیکه مهمون میاد در شب من ماه میاد هر دمو هر گاه همراه میاد دم سحر گاه میاد عشق من از راه میاد ............................................... مژده بدین دلبرو دلدار اومد اون لحظه قشنگ دیدار اومد خنده شده تو این روزا کارمن آخه میادش خونمون دلدار من وقتشه این جدایی ها سر بیاد اونیکه دوسش دارم از در بیاد از در و دیوار خونه دوباره شادیو عشق رفته از سر بیاد خبر دارم یار میاد مژده بدین دلبرو دلدار اومد اون لحظه قشنگ دیدار اومد خنده شده تو این روزا کارمن آخه میادش خونمون دلدار من وقتشه این جدایی ها سر بیاد اونیکه دوس...
2 اسفند 1391

تو عزيز دلمي دل انگيز:)

پرسون پرسون  یواش یواش  اومدم در خونه تون ترسون ترسون  لرزون لرزون  اومدم در خونه‌تون یک شاخه گل در دستم  سر راهت بنشستم از پنجره منو دیدی  مثل گلها خندیدی آه  به خدا  آن نگهت ‌ از خاطرم  نرود آه  به خدا  آن نگهت ‌ از خاطرم  نرود گفتم گفتم آره گفتم به خدا قهر گناهه دل منتظره چشم به راهه ای من آره ای من  به فدات  ناز مکن تو با چشم سیات ناز مکن تو این دو روزه دنیا  مثل خواب و رویا گذرونه با هم آشتی کنیم  که بهار دوباره  گل فشانه
29 بهمن 1391

واويلا از اين دختر بلا :)

آفتاب نشی باز بری زیر ابرا مرواری نشی بری ته دریا رودخونه نشی بری قاطی سیلا اگه اینجوری بشه واویلا  واویلا..   پری زاده نشی گم شی نری عزیز مردم شی نری سفر ازم دور شی نری با دشمنام جور شی یه وقت وصله ناجور شی   نری پروانه شی پرواز کنی واسه من بی مهری آغاز کنی دلم از دست تو بیچاره شده آخه تا کی تو میخوای ناز کنی بگو تا کی تو میخوای ناز کنی ، واویلا واویلا.... ...
27 بهمن 1391

گاوه ميگه ماما:)

  اين شعر رو آجي ونوسي بلد بوده ، منم واسه دختريم ميخونم تا ياد بگيره؛( البته الان كه فقط ميخنده و ذوق ميكنه و قتي واسش ميخونم  )   گاوه میگه مو مو دو شاخ تیز به سر دارم یک تن پر هنر دارم علف میخورم شیر میشه ماست و کره ئ پنیر میشه پستونمو بگیر و بکش تا بشنوی فش و فش و فش ...
17 دی 1391