سلنا سلنا ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره
سانیارسانیار، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

ماه خونه ما؛ سلنا

بدون عنوان

داستان های سلنایی ، مامان مشاغل مرتبط رو به هم وصل میکنه و داستان میگه ، لباس فروشی، پارچه فروشی، خیاطی لباس سیندرلایی نانوایی، ارد فروشی ، اسیاب ، ارد و پیتزا  مبل فروشی ، نجاری ، صندلی مورد نیاز   
14 دی 1394

خدا از هیس خوشش نمیاد:)

مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان ،  آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد آره مادر ،   مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان ،  آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند از مکتب که اومدم ،  دیدم خونه مون شلوغه مامانِ خدابیامرزم  همون تو هشتی دو تا وشگون ریز ،  از لپ هام گرفت تا گل بندازه تا اومدم گریه کنم گفت : هیس ، خواستگار آمده خواستگار ،  حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود  و من ُنه سالم گفتم :  من از این آقا می ترسم ، دو سال از بابام بزرگتره گفتند : هیس ، شکون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره  حس...
20 خرداد 1394

بدون عنوان

اگه هرشب به جای چرخیدن تو لاین و وایبر بم سراغ روبیک و کتاب راهنماش دو اتفاق میافته ، 1. بالاخره میتونم روبیک رو حل کنم . 2. سلن هلن یاد میگیره کتابی که تو دست من هست رو ازم نگیره  بلهههههههههههههههههههه
30 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

نمایشگاه کتاب امسال واسه سلن جون باز کلی کتاب خریدیم ، و البته همه رو یکدفعه بهش نمیدم هر وقت به مناسبتی یکی رو نمایی میشه ، واسه اش جینگا خریدم که باهاش بازی کنه و خیلی دوسش داره و کتابهای چارلی و لولا که اونام مورد علاقه اش هستن. دخترم خیلی فهمیده هست ، مرسی خا جونم مرسی 
29 ارديبهشت 1394

باهار خوب است:)

باهار چیز خوبی هست، در بهار هوا آبی تر و زمین سبز تر هست و اگر باد دلنشینی بوزد منو سلن میرویم تو پارک با دوستان جدیدی که سلنا زود پیدایشان میکند و اسم اش را به شان میگوید بازی میکند.  
16 فروردين 1394

بدون عنوان

دخترم امسال عید یک دختر شیطون بلا ( به قول خاله فرشته شیطون طلا ) بود. خیلی نتونستیم کوه و دریا بریم چون هوا حسابی سرد بود و بارونی ، ولی خیلی زیاد با آجی ونوسی و ویدا بازی کرد. میدونین که تو دعواها چیکار میکرد؟ میگفت : دختر بد ، بعد هم لگد میزد. منم خیلی بدم نیومد بالاخره باید از خودش دفاع بکنه دیگه  دیگه بگم ، لباس های جیگیلی با کفش کیتی خوجل پوشید و کلی شعرهای خوشگل خوشگل خوند.    ...
16 فروردين 1394

حس بد:(

احساس میکنم زیادی دازی اهل تی وی میشی، درسته با دیدن پلنگ صورتی و پینگو یا باب اسفنجی چیزهایی رو هم یاد میگیری،  ولی دوست دارم وقتت بیشتر صرف ور رفتم با وسایل خونه ،چیزهای جدید بشه تا دیدن تی وی  باید یک فکری بکنم 
26 اسفند 1393

بدون عنوان

دارم واسه امسال تقویم طراحی میکنم ، نمیدونم ولی چرا کارام اون جور که باید پیش نمیره  سلنا کل بدغلق شده و دیگه خیلی خش اخلاق نیست . بد غذا ... اشکش دم مشکش ... غرغرو .......... خوبه خوبه رو دخترم عیب نزارم ..... دخترم ماه هست ماه  ...
17 اسفند 1393