من و تو با هم به یکجا نگاه میکنیم :)
صبح دیروز که داشتم می رفتم سر کار از بوستانی که روبروی محل کارمون بود رد شدم.
دوباره سبز و خوشگل شده بود . درخت ها سبز تمییز و چمن ها سرافراز و شاداب و خیس نم صبحگاهی بودن.
روی میزی که همیشه مینشستم ، چند لحظه ای توقف کردم و یادم اومد که چه روزهای در گرمای تابستان با هم (شما تو دلم بودی) به این منظره نگاه میکردیم و من منتظر مینشستم تا اکسیژن تمییز و خوشمزه این بوستان در ریه هات بالا و پایین برن !
چه روزهای با هم این راه و طی کردیم !
راستی مامانی اول صبح بیشتر خواب بودی!!!!تو دلم جمع شده بودی مثل یک گوله برفی خوشگل و لالا....
الان چقدر خوب هست که ناز چشات و برق لبات و سرخی گونه هات و قشنگی صداتو ....
میبینم :)
راستي اون سايه تو نور هم الان كه منم و اون موقع مسلمه كه تو هم بودي نازو جونم
دوست دارم هزار :) بدو بدو که وقت بوس مامان هست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی