یکی بود یکی نبود:))
تموم داستان های کودکی با جمله یکی بود ، یکی نبود شروع میشد. برای سلنا هم همینطوره .وقتی میخوام شب موقع خواب داستان هیچی و میچی بگم مکالمه معمول من و سلنا به این شکله :
من : یکی بود یکی نبود ، غیر از خدای مهربان هیچ کس ..... من میخوام سلن با وزن نبود دوباره بگه هیچ کس نبود ، ولی سلنایی بر وزن مهربان میگه
هیچ کس نباد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی