دس تو چشم نکن:))
از دم در که جوجو رو از سیمین جون گرفتم؛ با ایما و اشاره میگه که امیرحسین دست کرده تو چشمم؛ خونه به باباش گفته .
عمه جون اومده به اون گفته؛ خلاصه هر کی رو دیده گفته و اونهایی هم که خبر نداشتن به همت داشتن اینترنت و مامان آنلاینش خبر رسانی شده اند.
اینم از داستان امروزش....
راستی واسش پاتریک و باب افسنجی خریدم. وای وقتی دیدشون کلی ذوق کرد؛ اما نمیدونم چرا همش حرکات آکروباتیک میکنه و پرتشون میکنه این ور و اون ور....
جوجو بیا یک بوس آبدار بده که دلم یک ذره شده ....
...
مکان. ضلع جنوبی خانه
پشت مبل چسبیده به میزهای عسلی
اول همش میرفتی اونجا واسه بازی، بعدش فرش کوچولو رو کشیدم تا راحت باشی و سردت نشه!
اما باورت میشه تا حالا همونجا سه بار جیش کردی؛ وقتی پی پی ات رو میشورم ؛ اول دوست داری پوشک ات رو نیگا کنی و بگی اوف اوف (یعنی بوی بد میده) ؛ بعدش هم زودی بری اون گوشه بشینی ...
که خوب جیش هم همون موقع سر و کله اش پیدا میشه دیگه
دیگه دیگه