مو کوتاه کردن :))
سیمین جون ساعت یازده شب زنگ زد خونه. همون شبی که از برگشتن خونه تاساعت 10.30 نخوابیده بودی و دائم شیطونی می کردی.
گفت که فردا مامان امیرحسین (فاطمه خانم ) میاد موهای سلنا رو مرتب کنه شما موافقی ؟
گفتم باشه و قرار شد واسه 26.09.1392
ظهر رفتم خونه سیمین جون، تو حموم و سلنا همش داشت امیرحسین که لج کرده بود رو نیگا میکرد و فاطمه خانم هم تند تند موهاش رو مرتب کرد.
سلنا نگو یک دسته گل
تروتمییز و تپل و مپل
دیگه تا خونه هو تو کالسکه یک چرتی زد و بعدش بردمش حموم. راستی امروز دخترم چند بار گفت , عمه ، توپ و کلی عشق مامان و باباش بود.
کله دخترم شد گرد و قلمبه خوشگل موشگلی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی