پنج شنبه رفتیم تولد شمیم ، خیلی به سلنا جونم خوش گذشت هرچند که سرما خورده بود ، ولی دوستش امیرحسین رو بعد مدتها دید و همدیگه رو بغل کردن و با هم رقصیدن و بهشون خوش گذشت .... یک کوچولو بداخلاق شدی ، امیدوارم زودی یادت بره و بشی همون ماهی کوچولو لطیف مامانی وقی میخوای بخوابی میگی ، پشتم ....یعنی پشتم رو بزن تا خوابم ببره یک عکس نونو تو خونه عمه بود، قل شما بود با چندین سال اختلاف سنی ، اسمش هم بود ستایش ، خیلی شبیه شما بود ، مخصوصا ابروهاش کم کم مامانی داره مدل کیک تولدت رو انتخاب میکنه و به تصویب میرسونه ...