سلنا سلنا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
سانیارسانیار، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

ماه خونه ما؛ سلنا

سلام قدمهایت بر زمین :)

    سه چهار روزی میشه که دخترم گام هایی محکم بر زمین میگذارد. اولین فاصله طی شده بین میز تلویزیون و میل بود. جالبه مامانی داشتم از شما فیلم میگرفتمو این لحظه در تاریخ ثبت شد. محکم پات و بزار زمین و برو به خوشبختی برسی
15 تير 1392

بدون عنوان

دلم واست تنگ ميشه،(سركار) وقتي فكرم ميره به : وقتي كنارم هستي و با هم بازي دوستت دارم دوستت دارم ميكنم و با هم جبغ هاي خوشگل خوگشل ميكشيم. وقتي كه خوابي و پاهات رو ميگيري با دستا و لالا ميكني ، وقتي بيصدا دهانم رو باز و بسته ميكنم و ميگم ما...ما  و تو زودي با صداي بلند ميگي : بابا... وقتي كه خيار رو با اين چار تا دندون فسقلي آبلمبو ميكني و بعدش خورد خورد تحويل ماماني ميدي ، وقتي ميري تو بغل عمو منصور همين طور تو بغلش نگاش ميكني كه اگه به جاي ديوار (به جاي اينكه به تو نيگا كنه و باهات حرف بزنه ، به ديوار و در نيگا ميكنه تو نترسي)به تو نيگا كرد زود بزني زير گريه ، وقتي از سر كار ميريم خونه و نميزاري لباس بير...
11 تير 1392

ماهگرد دختری :)

امروز ماهگرد دختر ماه و گرد (البته نه خیلی گرد؛ چون تپلی نیستی ) مامانی هست. زمان کمی زود گذشت؛ زود دندون هات خودش رو نشون داد. فاصله بین غلت زدن و دست دسی رفتن و ایستادن و اینها رو نمیتونم تفکیک کنم. در فکر اینم واست یک پلاک سفارش بدم. در فکر اینم که راه رفتنت رو تکمیل کنی. لی لی و بابا و دای که میگی ولی خوب بگو : ماماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا امشب شب جشن و میلاد هم هست. با بابایی و دختری رفتیم و یک کیک خوشگل و بزرگ خریدیم . 9 تا شمع روشن کردیم و به مناسب ورود به ماه ده زندگی زیبات اونها رو فوت کردیم !!! فقط نمیدونم چرا از کیک ترسیدی ؛ یک ترس که نمیخوای نزدیکش ب...
4 تير 1392