ماهگرد دختری :)
امروز ماهگرد دختر ماه و گرد (البته نه خیلی گرد؛ چون تپلی نیستی ) مامانی هست. زمان کمی زود گذشت؛ زود دندون هات خودش رو نشون داد. فاصله بین غلت زدن و دست دسی رفتن و ایستادن و اینها رو نمیتونم تفکیک کنم.
در فکر اینم واست یک پلاک سفارش بدم.
در فکر اینم که راه رفتنت رو تکمیل کنی.
لی لی و بابا و دای که میگی ولی خوب بگو :
ماماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
امشب شب جشن و میلاد هم هست. با بابایی و دختری رفتیم و یک کیک خوشگل و بزرگ خریدیم . 9 تا شمع روشن کردیم و به مناسب ورود به ماه ده زندگی زیبات اونها رو فوت کردیم !!!
فقط نمیدونم چرا از کیک ترسیدی ؛ یک ترس که نمیخوای نزدیکش باشی، البته ترس های دیگری هم داری از : دری که داره باز میشه ؛ عروسک مو بلندی که اواز میخونه ...
راستی باید چک کنم ، چون چندتا ماهگرد دیگه ات هم مقارن بوده با چند عید فکر میکنم .
بوس کن مامانو ....
عادت جدید دختری نحوه شیر خوردنش هست و اینکه دائم از سر و کول مانی جونش بالا میره ...
مهمونی و تفریح هم که میره دلبری میکنه . راستی واست لگو خریدیم؛ کادو از شمیم جون عروسک نی نی خواب گرفتی؛ و از اناهیتا به قول ویدا ، زرافت :)*