داستان كوچولو:)
يك روز سلنا چشمام رو كه باز كرد ديد واي يكي كنارش واستاده. با خودش فكر كرد،
من اينو كجا ديدم
بعد كمي فكر كردن گفت: آها يادم اومد اين دوستم سفيد برفي هست كه تو كمد لباسم زندگي ميكنه ، گاهي وقتا هم من ومامان ميريم بهش سر ميزنيم و بعدش با هم ميريم بيرون گردش و ددر.
وقتي كه دوستش رو شناخت سلنا به دوستش گفت:
واي سلام چطوري خوبي؟ تو كجا اينجا كجا چقدر از ديدنت خوشحالم بزن قدش
سلنا رو كرد به مامان سماش و گفت:
ماماني معرفي ميكنم ، ايشون همون دوستم هست كه تو كمدم زندگي ميكنه حالا از كمد اومده بيرون تا با هم بازي كنيم اجازه هست ؟
ماماني گفت بله ، چون ايشون خيلي مودب و قابل اعتماد هستن اجازه دارين برين پارك بغل خونه كمي
با هم بازي كنين پس برين و خوش بگذرونين
تمام
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی