ددری شدی رفت پی کارش:))
دیروز بردمت خونه دوست جون مامان؛ کلی بازی کردی اونجا و همه چی رو به هم ریختی چون اسباب بازی نداشتن خودت هرچی خواستی پیدا کردی ....
جارو، تی ؛ قاب عکس ؛ تلفن؛ گل ( یک تیکه از برگ گلشون رو کندی و بعدش نازش کردی گل دردش نگیره؛ اومدی خونه ...
بعد غرغر کردی و لباسات رو پوشیدی که یعنی این دده بسه بریم بیرون؛ رفتیم بوستان نزدیک خونه با یک زهرا نامی دوست شد...
اومدیم خونه بیهوش شد سر ثانیه ...
بعد از خواب بیدار شدن دوباره ددده ...
بابابایی رفت خامه و بستنی خرید تا بالاخره روزش شب شد....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی