خریدای مانی جون:))
پنج شنبه طلسم رو شکستیم و رفتیم واسه دختری ، عسلی لوسی مون چهارتا النگو خوجل و یک ان یکاد خوجل تر خریدیم . شبش رفتیم خونه سینا واسه مهمونی که طلا دستش نکردم و بماند که دختری شکمو رفت سر بشقاب غذای سینا و یک تیکه از جوجه و کمی هم از برنجش گرفت و نوش جان کرد و سینا که معمولا خسیس هست کلی شاکی و متعجب بود.
بعدش هم کلی بازی کرد و آها عصری از اینکه مامانی رو با اون موهای کوتاه میدید خیلی شگفت زده بود.
جمعه به مدت نیم ساعت هم نشد که النگوها رو از دستش دراورد و یکیش رو از زیر میل پیدا کردیم و کلا درآوردیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی