نگو گريه ام ميگيره:((
مامان و خاله رفته بودن بيرون واسه خريد. من و گذاشتن پيش خاله آمنه و فاطمه انگوري جون و احساني
قرار بود خاله منو لالا بده.
وقتي ماماني اومد خاله گفت : دخترت موقعي كه دارم خرسي رو ميخوابونم گريه ميكنه .
ماماني گفت وا مگاه چه لالايي خوندي .
خاله : آ لالا لا بزن دختري من.....
واي منم شروع ميكردم به گريه كردن. آخه اهنگش غمگين بود واسم ديگه.
يك كشف ديگه مامانم مربوط ميشد به وقتي كه داشت از شكيلا واسم ميخوند. تك درختي بي برگ و بارم ....منم گريه ميكنم ....
يكي ديگه وقتي كه بهم ميگن :اـسلنا دختر بد منم زودي لب ورميچينم و گريه ميكنم.
آخه من گيلاس بابا و ماه لوس مامانم هستم خوب
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی