موشوليناي خرابكار:)
فقط يك لحظه ازت چشم برداشتم ...
چشم برداشتن كه واژه درستي نيست... بهت اعتماد كردم كه در پنج قدمي من به بازيت مشغول باشي...
خوردي به لبه ميز و گوشه لب (لب : نگو توت فرنگي....عجب سلناي قشنگي )
زخم كوچولو برداشت و گريه ....
چي بگم من ... تا خانم خانما رو آروم كنم ، حموم رو آب ورداشت .چون تشكت رو كه خيس كردي بودي (با چي؟ آّب؟جيش؟خودت بگو )
گذاشته بودم تو حموم شسته بشه و آب جمع شد تو حموم ....
حالا جالبه امروز داريم با هم تمرين ميكنيم كه وقتي ميگم :
سلنا خانم ، بگي بعللللللللللله (البته دخترم با استعداد هست و يك جورايي بعله ميگه بوس بوس هزار تا روي لپاي مربا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی