سلنا سلنا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
سانیارسانیار، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ماه خونه ما؛ سلنا

هوشو موشو من :))

  مکان داستان » سالن پذیرایی منزل بابا: تو آشپزخانه پشت میز غذاخوری مامان: نشسته رو مبل سلنا جون: در حال گردش و زیرو رو کردن اسباب بازی هاش  میگم : سلنا مامان برو کنترل رو واسم بیار. زودی رفت آورد ... بابایی با یک پرش اومد و دختری رو غرق بوسه کرد.  سلنا یک جوری بهم فهموند که میخواد دمپایی های اژدهاییش رو بپوشه ، وقتی پوشید میگم سلنا برو جلوی آیینه نیگا کن، سوت ثانیه رفت ....بخورم این دختر باهوش و هوشوم رو   بدو بیا بغل مامان فشار بدم و پنج بار بگم دوست دارم و هر بار هم بوس کنم ات ، چه بوس خوشمزه ای       ...
12 آذر 1392

چشمت نکنن:))

    هر مامانی وقتی از بیرون میاد خونه و کلی هم دیگران نی نی اش رو تحویل گرفتن ، درونی به صورت خیلی کوچولو احساس ترس داره نکنه جوجوام رو چش کنن!!! وای گل دختری من با این لوس لوسی ها و ناز و ادا که دیگه نگو ...
10 آذر 1392

هزار معنی نهفته :))

  مکالمه بین مامان سما  و  سلنا خانم مکان : خونه خودمون زمان : هر وقت جوجو بخواد   لوس کیجو: د ( با فتح د) برای بیان جمله هایی همچون مامانی سرنگ میخوام. درش رو باز کن. موبایل رو بده. کلیپ بزار واسم. مامان سما کلیپ رو میزاره ، بازم دختری میگه : د یعنی کلیپ حسنی رو میخوام نه این آشپزی رو سلنا فکر میکنه ، مامانش علم غیب داره ...   ...
5 آذر 1392

یادت بمونه:))

  یادت بمونه خانم خانمی ، واستادی خیلی شیک روی مامان خانمت، یعنی خانمی که من باشم و همیشه همه خرمالوها رو میخوردم و بابایی هم بیشترش رو میداد به من و دو تا خرمالوی رسیده رو خوردی ، نگفتی بفرما خانوم ، بفرما مامان ... فقط بگو :دَ (یعنی بده ) باشه لپ کشانی لوس من ، باشه ...
5 آذر 1392

روزهای من:))

  خیلی شیطون شدم  و نازو ... دیروز کلی مامان و بابایی رو بوس کردم .... مامان دائم میگه : وقتی تو نبودی ، تو این خونه چطور وقت هامون رو پر میکردیم. به خودم میگم : ب .ب وقتی مامانی میگه جیگر مامان کیه ، انگاری میگم بابا ولی منظور خودم هستم. صدای مرغم یک جورایی خاص میگم: انگار دارم چیزی رو قرقه میکنم ، صدای ق در میارم . من جیگر مامان و بابام هستم ، میدونستی ... مامان شعر جدید واسم میخونه : دختری دارم کس نداره ، مثل اون هیچ کس نداره،؛چشمش رو نیگا سیاه، موهاش بلنده ماهه، قدش رو نیگا بلنده ، دالی میکنم میخنده، ...
4 آذر 1392