به چشم من تو ماهی :))
دیشب داشتیم با مادر جون و سلناز فیلم هایی نونوییش رو میدیدم . دیدم چقدر من بهش اعتماد داشتم و به نظرم فهمیده می اومد چون بیشتر جاها بهش اجازه داده بودم که خودش راه بره و هرکاریی میخواد بکنه بدون جیغ جیغ و اضطراب... از اول دخترم رو خوب میشناختم... ...